معنی نقاشی مضحک

حل جدول

نقاشی مضحک

کاریکاتور


مضحک

خنده آور، مسخره

فارسی به عربی

مضحک

سخریه، سخیف، فرحان، مجله الصور المتحرکه، مشوه، مضحک

عربی به فارسی

مضحک

غریب و عجیب , بی تناسب , مسخره , وضع غریب و مضحک , مضحک , خنده دار , خنده اور , عجیب , بامزه , فکاهی , شوخی امیز , خوش مزه , مسخره امیز

لغت نامه دهخدا

مضحک

مضحک. [م ُ ح َ](ع ص) خنده کرده شده و استهزاء شده.(ناظم الاطباء)(از فرهنگ جانسون).

مضحک. [م َ ح َ](ع اِ) جای خندیدن.(آنندراج)(از منتهی الارب)(از اقرب الموارد). آن جزئی که در خنده کننده، دندانها در وی ظاهر می گردد. ومحل خندیدن.(ناظم الاطباء). || چیزی و کسی که بر او خندند.(آنندراج). چیزی و یا کسی که بر وی بخندند.(ناظم الاطباء).

مضحک. [م ُ ح ِ](ع ص) خنده آورنده.(منتهی الارب)(ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). هرچیز که خنده می آورد و سبب خنده و تفریح می گردد و خرمی می آورد و مقلد و بذله گو و آنکه می خنداند و استهزاء می کند و فسوس می نماید.(ناظم الاطباء)(از فرهنگ جانسون).


نقاشی

نقاشی. [ن َق ْ قا] (حامص) حرفه ٔ نقاش. صورتگری. مصوری. چهره گشائی. تصویرکشی. نگارگری. نقاشه. || (اِ مرکب) نقش. عمل نقاشی. (یادداشت مؤلف). تصویر. صورت. نگار. نقشی که به دست نقاش کشیده شده است. آنچه نقاش رسم کرده است. || کارگاه نقاشی. محل کار نقاش. جای نقاش. جائی که در آن صورتگری کنند. || دفتر یا کتابچه ٔ نقاشی و کاغذ نقاشی که خاص تصویر کشیدن است.

مترادف و متضاد زبان فارسی

مضحک

خنده‌دار، کمیک، مسخره، مسخره‌آمیز،
(متضاد) غمبار، گریه‌دار

فرهنگ فارسی هوشیار

مضحک

جای خندیدن، محل خندیدن، خنده آور خنده دار ‎ خریش خنده ریش، جای خنده خنده زار (گویش افغانی) (اسم) آنکه یا آنچه باعث خنده شود خنده آور.

فارسی به آلمانی

مضحک

Absurd

فرهنگ معین

مضحک

(مُ حِ) [ع.] (اِفا.) خنده آور.

فرهنگ عمید

مضحک

خنده‌آور، خنده‌دار،
(اسم، صفت) [قدیمی] دلقک،

فارسی به ایتالیایی

مضحک

ridicolo

buffo

معادل ابجد

نقاشی مضحک

1329

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری